دلم گرفته
دیگر خوابیدن بس است.
میترسم
نه برای اینکه شاید صبح دیگر را نبینم نه.
از کابوس هایش میترسم.
بدترین لحظه ها جلویم ایستاده اند.
یادتان هست که بودم ؟ یادتان می آید خنده از لبانم جدا نمیشد؟
خنده هایم چه شد؟ لودگی هایم کو؟ من قهقه هایم را میخواهم .
شکستم ، آنجا که از انسانها دل کندم و رو به خدا کردم اما
انگار خدا هم سرش شلوغ بود
خدایا امروز از تو هم گله دارم .
بزرگترین آرزویم ، کوچکترین معجزه ات بود.
چه شد پس ؟
پشتم را به که گرم کنم ؟
همه ی آرزو هایم را دور ریختم حال فقط خنده هایم را برگردان
هایم ,یادتان ,خنده ,خدا ,هم ,، ,هایم را ,از تو ,امروز از ,بود خدایا ,شلوغ بود
درباره این سایت